English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1772 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wall clock ساعت دیواری
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
cuckoo clocks U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
heads up U در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
lipsticks U ماتیک لب
lipstick U ماتیک لب
lipstiak U ماتیک لب
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
to put lipstick on U ماتیک زدن [روی لب]
to put on lipstick U ماتیک زدن [روی لب]
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
binding U لازم الاجرا لازم
bindings U لازم الاجرا لازم
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
walls U دیواری
wall U دیواری
parietal U دیواری
murals U دیواری
mural U دیواری
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
wallpaper U کاغذ دیواری
wall hanging U تزئینات دیواری
electrical outlet U پریز دیواری
transparencies U اسلاید دیواری
transparency U اسلاید دیواری
wallpapers U کاغذ دیواری
socket [wall socket] پریز دیواری
wall mounted switch U کلید دیواری
covered forge U کوره دیواری
intermural U میان دیواری
wall mounting cabinet U قفسه دیواری
wall painting U نقاشی دیواری
wall socket پریز دیواری
wall paper U کاغذ دیواری
hangings U کاغذ دیواری
affiche U اعلان دیواری
grate U بخاری تو دیواری
murals U نقش دیواری
murals U نقاشی دیواری
mural U نقش دیواری
mural U نقاشی دیواری
grates U بخاری تو دیواری
grated U بخاری تو دیواری
banks U کرانه دیواری
outlet box U جعبه دیواری
paper hangings U کاغذ دیواری
bank U کرانه دیواری
fire grate U اجاق دیواری
fire place U بخاری دیواری
fire side U بخاری دیواری
sconce mirror U ایینه دیواری
power outlet U پریز دیواری
chimney U بخاری دیواری
frescoes U نقاشی دیواری
chimneys U بخاری دیواری
wall tie U بست دیواری
fresco U نقاشی دیواری
extra-mural U فرا دیواری
point [wall socket] [British] پریز دیواری
rung U پله ی دیواری
side board U میز پا دیواری
tablature U نقاشی دیواری یا سقفی
wall sockets U پریز های دیواری
power outlets U پریز های دیواری
electrical outlets U پریز های دیواری
to batter awall U کوبیدن یافروریختن دیواری
lean to roof U بام سینه دیواری
witch hazel U موچسب پیچک دیواری
pitch and toss U بازی بیخ دیواری
paper stainer U سازنده کاغذهای دیواری
paper hanger U کاغذ دیواری چسبان
lean-to proof U بام سینه دیواری
fractable U [کتیبه دیواری سنتوری]
electric sockets U پریز های دیواری
wallpaper adhesive U چسب کاغذ دیواری
inclosure U چهار دیواری حصار
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
wallpapers U با کاغذ دیواری تزئین کردن
to panel a wall U دیواری را تخته کوبی کردن
paperhanger U کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
countermure U دیواری که برای پشتیبان دیواردیگربسازند
gas bracket U لوله دیواری که دارای گازسوزباشد
wallpaper U با کاغذ دیواری تزئین کردن
dykes U دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
to peck down a wall U دیواری را با الت نوک تیزخراب کردن
krantz U خاره هایی که دیواری ازانهادرست شود
framework U استخوان بندی قالب چهار دیواری
frameworks U استخوان بندی قالب چهار دیواری
dyke U دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
dikes U دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
hanging U [فرش کردن، کاغذ دیواری یا هر تزئینی برای اتاق]
parpen U سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
branch cutoff U دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
there is no limit to it U حد ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
it does not weigh with me U ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no style about her U ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
no object U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
he has nothing of his own U چیزی ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
he has no manners U اداب ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
it matters little U چندان اهمیت ندارد
That's not so! U این حقیقت ندارد!
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
necessary U لازم
obligatory U لازم
incumbents U لازم با
requirement U لازم
preequisite U لازم
incident U لازم
incidents U لازم
necessitous U لازم
obbligato U لازم
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
2In someone bad (or good) books.
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
2با درد بساز
2با درد بساز
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com